امروز ٣ مرداد ماه و تولد عسل مامان . البته یه تبریک هم برای بابا جونی داریم. دخترم امروز ١ ساله شد و ما جشن تولدش رو با داداشی هفته پیش گرفتیم. آخه مصادف شده بود با ماه رمضان. روز جشن تولدت، اونقدر گریه کردی و بهونه گرفتی که نگو. فکر کنم عسل مامان خسته شده بود. خلاصه به هر بهونه ای بود با تو بازی می کردیم که یه کوچولو بخندی و خوشگل بشی تا بتونیم ازت عکس بگیریم. بعدش هم رفتیم آتلیه و از تو داداشی جون عکس گرفتیم. چون سال اول تولدت بود، من و بابا همه رو دعوت کردیم تا برات یادگاری بمونه. خلاصه مامانی ها، بابایی ها، دایی علی و زندایی جون، خاله جونی ها، عمه جون و ... همه دور هم جمع شده بودند و برای تو و داداشی جونی آرزوها...