یاشاریاشار، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

تولدت مبارک

2 سالگیت مبارک

امروز از طرفی خوش حالم و از طرفی ناراحت!!!   خوش حالیم به خاطر این بود که امروز 2 سالگیت تموم شد.  کلی راه رفتی و رقصیدی و به زبون خودت می خوندی: تبلد، تبلدت مبالد  شب که شد اون دونه های مزاحم رو تن نرم و لطیفت پیدا شد و فهمیدیم که بله! بهار خانم  آبله مرغان داشت و  خودش هم بی خبر!! آره عزیزم ناراحتی ام به خاطر این بود. البته خیلی هم بد نبود چون خیالم راحت بود که دیگه تو بزرگسالی این بیماری به سراغت نمی یاد.  تب شدیدی داشتی و تا 4 روز تبت بالا بود. البته تعداد دونه هایی که زده بود از یاشار کمتر بود ولی خدا رو شکر به خیر گذشت و خیالم راحت! ازت یه چندتایی عکس گرفتم . البته جشن تولدت...
3 مرداد 1392

1 سالگیت مبارک

 امروز ٣ مرداد ماه و تولد عسل مامان . البته یه تبریک هم برای بابا جونی داریم. دخترم امروز ١ ساله شد و ما جشن تولدش رو با داداشی هفته پیش گرفتیم. آخه مصادف شده بود با ماه رمضان. روز جشن تولدت، اونقدر گریه کردی و بهونه گرفتی که نگو. فکر کنم عسل مامان خسته شده بود. خلاصه به هر بهونه ای بود با تو بازی می کردیم که یه کوچولو بخندی و خوشگل بشی تا بتونیم ازت عکس بگیریم. بعدش هم رفتیم آتلیه و از تو داداشی جون عکس گرفتیم. چون سال اول تولدت بود، من و بابا همه رو دعوت کردیم تا برات یادگاری بمونه. خلاصه مامانی ها، بابایی ها، دایی علی و زندایی جون، خاله جونی ها، عمه جون و ... همه دور هم جمع شده بودند و برای تو و داداشی جونی آرزوها...
3 مرداد 1391

بهار

بهار دخترم، وقتی به دنیا اومدی یه روز خوب بود. آره عزیزم امروز، تولد بابا هم هست. بابا از اینکه تولدتون تو یه روز افتاده خیلی خوشحاله. یادم میاد اون روز خیلی گرم بود. من منتظر بودم تا اینکه صورت قشنگت رو ببینم. ساعت 11:30 صبح ، وقتی تو رو تو بغل من گذاشتند حس خوبی داشتم. آخه اولین نفری بودم که تو رو می دیدم و از این لذت می بردم. قرار بود وقتی به دنیا می آیی برای داداشی جون یه تانک بیاری. تو هم این کار رو کردی و نمیدونی داداشی چقدر خوشحال شده بود و دوستت داشت. گل قشنگم، عروسکم: آرزو می کنم هر جایی که پا میذاری، بوی عطر تنت بپیچه و همه ازش لذت ببرند. گلکم: دعا می کنم زندگیت مثل گل قشنگ و رویایی باشه ، اما عمرت هیچ وقت هیچ وقت، مثل گل...
3 مرداد 1390
1