یاشاریاشار، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

تولدت مبارک

سفر شمال

بالاخره یه تعطیلی توپ به پستمون خورد و تونستیم با گلهای زندیگیمون به مسافرت بریم. سفر به شمال برامون خیلی واجب بود و کلی حال و هوامونو عوض کرد. آخرین باری که به شمال رفتیم ، بهار 15 روزه بود. البته زهرا جون، عمه بچه ها،  ما رو به کلاردشت دعوت کرده بود. جاتون خیلی خالی بود و کلی خوش گذشت. بهار هم مرتب گریه می کرد و گاهی اوقات دلپیچه هم می گرفت. حدود یک سال و نیم بعد ، تونستیم دوباره به شمال سفر کنیم و خوش بگذرونیم. یاشار که مرتب بهونه شمال رو می گرفت و موقعیت پیش نمی یومد. بالاخره تلسم شکسته شد و  یاشار به آرزوش رسید. دخملوک هم که بار دومش بود، اونجا کلی شیطونی کرد و لب به غذا هم نمی زد و مرتب شیر می خواست. به روستای گلوگ...
28 شهريور 1391

شیطونی های بهار

خیلی وقته که وقت نکردم برات بنویسم. یه چند روزیه که مثل داداشی جون می ری جلوی تلویزیون دراز می کشی و کارتون نگاه می کنی. منم چند باری خواستم ازت عکس بگیرم که زود بلند می شدی و نمی ذاشتی. ولی بالاخره موفق شدم. چند باری هم خواستم از نماز خوندت عکس بگیرم که نمی شد و دوباره یه روز موفق شدم. خیلی وقته که وقتی کار بدی انجام می دی و شیطونی می کنی برامون شکلک در میاری و می رقصی که ما دعوات نکنیم.                               قربونت بره مامانی. گاهی اوقات هم برامون یه بوس هوایی می فرستی. هر باری هم که می ...
7 شهريور 1391

واکسن 1 سالگی

امروز 4 مرداد ماه و دخملم امروز واکسن 1 سالگیشو زد. خدا رو شکر طبق گفته مسولین درمانگاه این واکسن تب نداشت و خیال من و دخملوکم هم راحت شده بود. از همه بهتر این بود که واکسن رو دستش زده می شد تا موقع راه رفتن اذیت نشه. فقط عسل مامان خیلی گریه کرد و کلی ناز کرد. منم اونقدر نازش کردم تا آروم شد. دخمله دیگه!!!!!!!  کاریش نمی شه کرد. این دو تا عکس رو هم امروز گرفتم که خدا رو شکر خانم خانما خیلی شنگوله!!!!!!!  فدات بشم با اون دندونات!!!!!!! ...
25 مرداد 1391