18 ماهگیت مبارک
امروز دخمل مامان 18 ماهه شد و خدا را شکر آخرین واکسن این مرحله هم زده شد. عسل مامان برای واکسن کلی گریه کرد و مرتب اوی اوی می کرد. البته هنوز هم دستهای کوچمولوش یه کم درد داره. آخه این واکسن روی دو تا دستهاش زده شد. فدات بشه مامانی جونی...
بهار جونم 18 ماهگیت مبارک
خیلی وقته که مامان وقت نکرده برات بنوبسه. کار ها وحرفهای بامزه و جدیدت رو می گم:
به ماشین می گی بی بیب. عاشق ماشین و ماشین سواری.
خودت قاشق رو تو دهنت می بری و غذا می خوری.
لیوان آب رو هم یاد گرفتی تا آخر یه دفعه می دی بالا و کلی لباسات خیس می شه. البته داری کم کم تو کارت استاد می شی.
عروسک هات رو میاری و بهشون مه مه می دی و براشون لالایی می خونی. بعد از تو من هم حتما باید مه مه بدم. بیچاره من!!!
به بالش و پتو تشک خودت می گی دوبه. آخه یعنی چی ما که نفهمیدیم!!!
تازه خبر نداری 1 ماه پیش داخل بینی کوچمولوت دستمال کاغذی گردی و بردیمت اورژانس و ....
یک سره تو کابینت کنار سطل آشغال می ری و پوشکت رو حتما باید بدیم به خانم که بندازه توش. آخه با در فریزر دیگه چه کار داری؟
خدا نکنه یه گیره سر یا کشی یا چیزی رو سرم باشه. از من می گیری و زودتر از من به موهای نداشتت می زنی و می ری جلوی میز آینه و خودت رو می بینی.
بازی با توپ و ماشین و تفنگ رو که دیگه نگو!!! د د د مگه تو پسری آخه.