باسواد شدنت مبارک
پسر گلم: امروز ٨ آبان ماه بود و وقتی از مدرسه اومدی یه ذوقی تو نگاهت بود که نگو!!!!
پسر خوبم امروز برای اولین بار، با دستهای ظریف و کوچکش می تونست بنوبسه.
تونسته بود با نوشتن کلمه بابا ، حس دوست داشتن بابا رو به خودش بفهمونه. وقتی کلمه آب رو نوشتی اونقدر خوشحال بودی که نگو. مرتب از به وجود اومدن آب ازم سوال می کردی !!
آره عزیزم ، تو از امروز باسواد شدی و نمی دونی تو دل من و باباجونی چی می گذره!!! وقتی دفتر مشقت رو باز کردم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم. یک صفحه کامل پر از آب و یک صفحه دیگه پر بود از بابا.
فدات بشم که انقدر نوشتنت هم مثل خودت تمیز و قشنگه. خانم سلطانی جونی هم برات دو تا مهر هزارآفرین زده بود.
از آموزش درس ریاضی که دیگه نگو!!! یک سره تو کتابت هزار آفرین و چیزهای خوبه. فدات بشم که انقدر زرنگی.
شیرینکم یاشار جون: منتظر کلمات جدیدت هستم. دوست دارم هر چه زودتر این روزها بگذره و تو هر روز یه کلمه جدید یاد بگیری و من و بابا جونی هم از باسواد شدن تو لذت ببریم.
یاشار جونی باسواد شدنت مبارک